بنام خدا
ممکن است برخی چنین گمان کنند که عقل مطلوب در فلسفه با عقل مورد نظر در دین، متفاوت است و ایندو، دو قماشی اند که بر یک پیکر پوشانده نمی شوند. عقل مطلوب در دین آن عقلی است که با آن خدا پرستش می شود و جنت و جنان کسب می گردد (العقل ماعبد به الرحمن و اکتسب به الجنان) و عقل فلسفی آن عقلی است که تعهدی نسبت به این مساله ندارد. لکن با ارائه تحلیلی دقیق از آنچه که فلسفه آن را عقل می نامد، هم پوشانی این دو مساله نسبت به یکدیگر روشن می گردد. پیشتر باید گفت که تحلیل زیر تنها خلاصه ای است از آنچه که باید از آن به دست داد.
عقل به طور کلی در فلسفه به دو قسم نظری و عملی(تدبیری) تقسیم می شود.
عقل نظری آن عقلی است که رسالت ادراک کلیات و قواعد کلی را به دوش می کشد و دریافتهای او تنها و تنها از سنخ کلیات است مثل اینکه می فهمد راستگویی خوب است، دروغ بد است. از دروغگو باید برائت جست. واجب الوجود ضروری است و... (البته این عقل دوباره در یک تقسیم به حکمت نظری و حکمت عملی افزایش می یابد که حکمت نظری ناظر به قواعد کلی مربوط به هست ها و نیست ها و حکمت عملی، ناظر به قواعد کلی مربوط به بایدها و نبایدهاست. مثلا اینکه دروغ بد است از نوع حکمت عملی و واجب ضروری است از سنخ حکمت نظری است. یکی از سنخ هست و نیست و دیگری باید و نباید است.)
اما عقلی عملی یا تدبیری به تعبیر بوعلی عقلی است که اولا ادراک جزئیات را دارد و ثانیا یک پایش در صحنه عمل است. به عبارتی عقل عملی کلیات را از ساحت عقل نظری گرفته و در جزییات وارد می کند بدین صورت که مثلا می گوید که چنگیز دروغ گفت پس کار زشتی انجام داد و باید از او برائت جست. به دیگر سخن؛ عقل عملی اولا قوه ای است که ابتدا از عقل نظری و قواعد آن مدد می گیرد و سپس آن را در صحنه عمل پیاده می کند مثلا انسان پس از آنکه با عقل نظری خود فهمید عدالت خوب و بایدی است، از آن پس با عقل عملی به صورت جزئی درک می کند که کمک به یتیم، از مصادیق عدالت است و باید این فعل را انجام داد. ثانیا کار عقل عملی به اینجا نیز ختم نشده و بعد از این ادراک جزئی، انسان را به عمل به آن نیز وا می دارد. بر همین اساس عقل عملی دو شان دارد هم مُدرِک است (البته بصورت جزئی) و هم مبدا فعل و انگیزه ی عمل. لذا با نگاه فلسفی، مراد از عقلی که در روایت تعبیر به ما اکتسب به الجنان ...می شود همین عقل تدبیری یا عملی است که یک پای آن در ساحت عقل نظری است و کلیات عقل نظری را درمی یابد و پای دیگرش در ساحت عمل است و آن را بکار می گیرد. بر این پایه، عقل تدبیری هرگز از عقل نظری و کلیات آن بی نیاز نبوده و بدون آن نمی تواند رسالتش را به سامان برساند.
نکته بسیار مهم اینجاست که از یک سو عقل نظری در دریافت کلیات خود هم می تواند از خود کمک بگیرد و هم از نقل، یعنی کلیات عقل نظری ممکن است هم نقلی باشد و هم عقلی و از دیگر سو عقل عملی هم از فراورده های نقلی یا عقلیِ عقل نظری کمک می گیرد، لذا صحیح است که عقل را از نگاه دین آن عقلی بنامیم که کسب جنان و عبادت رحمان می کند و در این کسب جنان خود هم از نقل و هم عقل کمک می گیرد. به سخن دیگر؛ عقلی که از نگاه دینی کسب جنان می کند، گاهی این کسب جنان را از مسلمات و کلیات نقلیِ ادراک شده در عقل نظری بدست می آورد و گاه دیگر با ادراکات کلی و عقلیِ ساحت عقل نظری به جنت و جنان نزدیک می شود.
نتیجه اینکه آبشخور ومنبع معرفتی عقل عملی (که با آن کسب جنان می شود،) عقل نظری ای است که کلیات خود را از نقل یا عقل دریافت می کند. لذا عقل فلسفی در خدمت عقل مطلوب دینی بوده و نه تنها معارض دین نیست که به آن در تقویت انگیزه خود در عبادت رحمان مدد می رساند و با این تحلیل، برادری خود را با عقلِ مطلوبِ برای کسب جنان به اثبات می رساند.