بنام خدا
چیستی فلسفه، معانی آن، اقسام آن از مسائلی است که حل آنها به طالبان آشنایی با این دانش مدد وافری می رساند...
«فلسفه» در اصطلاح شايع مسلمين نام يك فن خاص و دانش خاص نبوده است. آنان همه دانشهاى عقلى را در مقابل دانشهاى نقلى از قبيل لغت، نحو، صرف، معانى، بيان، بديع، عَروض، تفسير، حديث، فقه، اصول، تحت عنوان كلى «فلسفه» نام مى بردند؛ و چون اين لغت مفهومی عامّ داشت، قهرا «فيلسوف» به كسى اطلاق مى شد كه جامع همه علوم عقلى آن زمان، اعمّ از الهيات و رياضيات و طبيعيات و سياسيات و اخلاقيات و منزليات بوده باشد؛ و به همین اعتبار بود كه مى گفتند: «هر كس فيلسوف باشد جهانى مى شود علمى، مشابه جهان عينى».
مسلمين آنگاه كه مى خواستند تقسيم ارسطويی را درباره علوم بيان كنند كلمه «فلسفه» يا كلمه «حكمت» را به كار برده و معتقد بودند که فلسفه (يعنى علم عقلى) بر دو قسم است: نظرى و عملى.
«فلسفه نظرى» آن علم یا حکمتی است كه درباره اشياء آنچنانكه هستند بحث مى كند، و «فلسفه عملى» آن فلسفه یا حکمتی است كه درباره افعال انسان آنچنانكه بايد و شايسته است باشد سخن می گوید. به دیگر سخن؛ حکمت نظری علمي است كه عهده دار شناخت حقايقي مي باشد كه هستي آنها در اختيار انسان نيست بطوري كه چه انسانی باشد يا نباشد و بخواهد يا نخواهد آنها موجودند؛ مانند وجود خداوند، فرشتگان، زمين و آسمان و ...، و حكمت عملي را مختص به شناخت اموري دانسته اند كه در حوزه تدبير و اراده انسان شكل مي گيرند بطوري كه اگر انسان نباشد هرگز آنها محقق نخواهند شد؛ نظير مسائل اخلاقي، خانوادگي و اجتماعي.
اما فلسفه نظرى خود بر سه قسم است: الهيات يا فلسفه عُليا، رياضيات يا فلسفه وسطى، طبيعيات يا فلسفه سفلى.
(فلسفه عليا يا الهيات به نوبه خود مشتمل بر دو فنّ است: امور عامّه، و ديگر الهيات بالمعنى الاخص. رياضيات بر چهار بخش است: حساب، هندسه، هيئت، موسيقى. طبيعيات نيز به نوبه خود بخشها و اقسام زيادى دارد.)
فلسفه عملى نيز به نوبه خود تقسيم مى شود به علم اخلاق، علم تدبير منزل، علم سياست مدن.
فلسفه حقيقى
از نظر این فلاسفه، در ميان بخشهاى متعدد فلسفه، يك بخش نسبت به ساير بخشها امتياز خاص دارد و گويى يك سر و گردن از همه آنها بلندتر است و آن همان است كه به نامهاى «فلسفه اولى»، «فلسفه عليا»، «علم اعلى»، «علم كلّى»، «الهيّات»، «ما بعد الطبيعه» (متافيزيك) خوانده مى شود. امتياز اين علم نسبت به ساير علوم يكى در اين است كه- به عقيده قدما- از هر علم ديگر برهانى تر و يقينى تر است؛ ديگر اين كه بر همه علوم ديگر رياست و حكومت دارد و در واقع ملكه علوم است، زيرا علوم ديگر به او نياز كلى دارند و او نياز كلى به آنها ندارد؛ سوم اين كه از همه علوم ديگر كلى تر و عام تر است. از نظر اين فلاسفه، فلسفه حقيقى همين علم است؛ از اين رو گاهى كلمه «فلسفه» به خصوص اين علم اطلاق مى شد، ولى اين اطلاق به ندرت اتفاق مى افتاد.
پس، از نظر قدماى فلاسفه، لغت «فلسفه» دو معنى داشت: يكى معنى شايع، كه عبارت بود از مطلق دانش معقول كه شامل همه علوم غير نقلى بود؛ ديگر معنى غير شايع، كه عبارت بود از علم الهى يا فلسفه اولى كه از شعب سه گانه فلسفه نظرى است.
بنابر اين اگر فلسفه را به حسب اصطلاح قدما بخواهيم تعريف كنيم و اصطلاح شايع را در نظر بگيريم، «فلسفه» چون يك لغت عامّ است و به فنّ خاص و علم خاص اطلاق نمى شود، تعريف خاص هم ندارد. فلسفه به حسب اين اصطلاح شايع يعنى علم غير نقلى، و فيلسوف شدن يعنى جامع همه علوم شدن.
اما اگر اصطلاح غير شايع را در نظر بگيريم و منظورمان از «فلسفه» همان علمى باشد كه قدما آن را «فلسفه حقيقى» و يا «فلسفه اولى» و يا «علم اعلى» مى خواندند، «فلسفه» تعريف خاص دارد و پاسخ سؤال «فلسفه چيست؟» چنین است كه:
فلسفه عبارت است از: «علم به احوال موجود از آن جهت كه موجود است نه از آن جهت كه تعين خاص دارد، مثلًا جسم است يا كمّ است يا كيف است يا انسان است يا گياه است و غيره». به دیگر سخن؛ فلسفه علمی است که از موجودات از جهت وجود عام آنها سخن می گوید و کاری با وجود خاص آنها ندارد. به عنوان مثال ریاضیات علمی است که از وجودی خاص بنام عدد گفتگو می کند، پزشکی از وجودی خاص بنام بدن انسان سخن می راند و... فلسفه هم مطلق موجودات نه موجوداتی خاص را مورد مطالعه قرار می دهد. مثل اینکه خاصیت وجود چیست. چه احکامی دارد. تفاوتش با عدم چگونه است. رابطه میان وجودات چند حالت دارد. آیا وجودات با هم متباین اند یا خیر و...
امروزه در غرب، فلسفه در مقابل علم تجربی به علوم عقلی محض اطلاق می شود. ریاضیات با اینکه دانشی عقلی محض تلقی می شود اما در این معنای از فلسفه نمی گنجد. بر اساس این کاربرد، هر نوع کاوش عقلانی پیرامون بنیادی ترین پرسش هایی که از یک موضوع مطرح می شود، در دامنه فلسفه جا می گیرد. قضایای بنیادین در باب هستی، خدا، انسان، ذهن، فکر، علم، طبیعت و...قضایایی فلسفی هستند. این کاربرد از یک جهت اخص از معنای قدماست و ریاضیات و طبیعیات را در بر نمی گیرد و از جهتی دیگر حوزه هایی را فرا می گیرد که در گذشته بصورت مدون وجود نداشته است. فلسفه های مضاف چون فلسفه علم، فلسفه فیزیک، فلسفه ریاضیات و ... از این قماشند.