بنام خدا
نظرداشت فوائد فلسفه از نکاتی است که هم به موافقین آن دانش در پایبندی بدان و هم به مخالفین در مخالفت عالمانه با آن کمک شایانی می کند. حاجت سایر علوم به فلسفه و تامین نیازهای آنها توسط این علم و ... برخی از کارکردهای این مهم تلقی می گردد...
برخی از فوائد فلسفه را می توان در موارد زیر چنین خلاصه نمود:
1ـ روش اثبات مسائل آن، روشی عقلانی است بر خلاف علوم تجربي و علوم نقلي. اما از آنجا که اين روش در بعضي از علوم ديگر مانند رياضيات و ... نيز به كار گرفته مي شود بنابراين نمي توان آنرا ویژگی اختصاصی دانش فلسفه دانست.
2 ـ دانش فلسفه تنها علمی است که به اثبات مبادي تصديقي کلی همه علوم دیگر متعهد می گردد و همین يكي از وجوه نياز ساير علوم به فلسفه مي باشد. منظور از مبادى تصدیقی، مبادی و مسائلى است که تصدیق به مسائل یک علم متوقف بر آنها است؛ به دیگر سخن؛ دست کم اثبات برخی مسائل و پیش دانسته هایی که در علوم دیگر ( فیزیک یا زیست شناسی یا پزشکی و...) به صورت مسلم پذیرفته شده است، در فلسفه به عنوان مساله ای غیرمسلم، به بررسی آنها پرداخته می شود و اساسا کلی ترین مبادی علوم در این مجال به اثبات می رسد. احکام وجودات، ملاک حقیقی بودن یک موجود و راه شناسایی آن از موهومات، رابطه میان وجودات و حتی بررسی ارتباط نفس و بدن در انسان، کیفیت آفرینش جهان، قاعده علیت و فروعات آن و ... که نتایج آن به طور مستقیم در سایر علوم تاثیر می گذارد، در فلسفه ثابت می شود. بر همین اساس است که این دانش به عنوان «مادر علوم» ناميده مي شود. اگر خواسته باشیم این وجه را به صورت دقیق تری توضیح دهیم، باید چنین بگوییم که:
كمكهاي بنيادي فلسفه به علوم ديگر، در تبيين مبادي تصديقي آنها، يعني اثبات موضوعات غير بديهي و اثبات كلي ترين اصول مسلمه آنها، تعریف مي شود. به این صورت که:
الف) اثبات موضوع علم. محور مسائل هر علمي را موضوع جامع بين مسائل آن علم، تشكيل مي دهد، و هنگامي كه وجود چنين موضوعي بديهي نباشد احتياج به اثبات خواهد داشت. و اثبات آن در قلمرو مسائل همان علم نيست زيرا مسائل هر علم، منحصر در قضايايي است كه نمايانگر احوال و عوارض موضوع است نه وجود آن. به عنوان نمونه علم فیزیک که از موضوعی بنام جسم سخن می گوید، اصل وجود جسم را مسلم انگاشته و هرگز از اصالت این موضوع و حقیقی و غیر حقیقی بودنش صحبت نمی کند. درحالیکه در فلسفه ، حقیقت جسم و خواص آن و معیار بازشناسی آن از سایر مورد مطالعه قرار می گیرد.
ب) اثبات اصول موضوعه. چنانكه اشاره شد كلّي ترين اصول مورد نياز همهي علوم حقيقي، در فلسفهي مورد بحث واقع مي شود و مهم ترين آنها اصل علّيت و قوانين فرعي آن است. قوانين فرعي علّيّت مانند اين قانون كه: هر معلولي علّت مناسب و ويژهاي دارد، و مثلاً غرش شيري در جنگلهاي آفريقا موجب ابتلاء يك نفر در آسيا به مرض سرطان نمي شود، و نغمه سرايي بلبلي در اروپا هم موجب بهبودي او نخواهد شد، و نيز اين قانون كه: هر جا علت تامه اي تحقّق يافت معلول آن هم بالضروره به وجود خواهد آمد، و تا سبب تام تحقق نيابد هرگز مسبّب آن هم موجود نخواهد شد، تبيين اين قوانين هم شأن هيچ علمي بغير از فلسفه نيست.
3 ـ در فلسفه، معيار شناسایی امور حقيقي از امور وهمي و اعتباري به دست مي آيد و از اين روي گاهي هدف اصلي فلسفه، شناختن امور حقيقي و تمييز آنها از وهميات و اعتباريات، شمرده شده است.
4- فلسفه حتی در مواردی به عرفان هم کمک می کند؛ چراکه:
اولا عرفان واقعي تنها از راه بندگي خدا و اطاعت از دستورات او حاصل مي شود و بندگي خدا بدون شناخت او امكان ندارد شناختي كه در ابتدا نيازمند به اصول فکری و فلسفي است.
ثانیا تشخيص مكاشفات صحيح عرفاني با عرضه داشتن آنها بر موازين عقل و شرع، انجام مي گيرد و با يك يا چند واسطه به اصول فلسفي، منتهي مي شود.
ثالثا چون شهود عرفاني يك ادراك باطني و كاملاً شخصي است تفسير ذهني آن به وسيلهي مفاهيم و انتقال دادن آن به ديگران با الفاظ و اصطلاحات، انجام مي گيرد و با توجه به اينكه بسياري از حقايق عرفاني فراتر از سطح فهم عادي است بايد مفاهيم دقيق و اصطلاحات مناسبي به كار گرفته شود كه موجب سوء تفاهم و بدآموزي نشود (چنانكه متأسّفانه در مواردي رخ میدهد) و تعيين مفاهيم دقيق، محتاج ذهن ورزيده اي است كه جز با ممارست در مسائل فلسفي، حاصل نمي شود.