بنام خدا
تمایز حکمت و فلسفه، از نکات مهمی است که گاها مخالفین فلسفه بدون توجه به آن، آتش نزاع با حکمت را بیشتر می افروزند. با این وجیزه، انتظار می رود تا کمی از عمق اختلافات کاسته شود...
اگرچه «فلسفه» و «حكمت» را تسامحاً مترادف و به يك معنا بكار مى برند امّا با نظری دقیق تر مى توان ميان آن دو تمایزاتی قائل شد.
دانستیم که «فلسفه»، دانشی است نظری که به انسان در حمل یا عدم حمل محمولی (مسند الیه) خاص بر موضوعی (مسند) خاص یاری میرساند. برای مثال به مخاطبش کمک می کند تا بداند وجود علت از برای هر موجودی ضروری است یا خیر و یا اساسا ارتباطی میان یک علت و معلوش برقرار است یا خیر؟و ...
اما «حكمت» که در زبان عرب بمعناى اتقان در عمل و باز داشتن از كجروى هاست، در اصطلاح، به آن دانشی گفته مى شود که انسان را از تاريكى جهل و كجروى و گمراهى باز می دارد. از همین روی باید ادعا کرد که با حكمت، افزون بر علم و معرفت، نوعی عزم و انگیزه بر انجام عمل یا عدم انجام آن نیز در انسان حاصل می شود. بر این اساس به هر انديشه و شناخت زود گذر و هر برداشت و بينش بي پايه و سست بنيادی نمى توان نام حكمت داد و يا هر رفتار پر خطا و خطری را حكيمانه و حكمت آميز دانست. به دیگر سخن؛ حکمت، معرفت و فضیلت را با هم داراست و افزون بر معرفت و علم، عمل و شدن نیز در آن مطرح است. چه اینکه حکمت قرآنی نیز همان مجموع معرفت و فضیلتی است که در کلام الاهی، خیر کثیر دانسته شده است: و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا. (به کسی که حکمت داده می شود، خیر کثیر داده شده است.)
با این مبنا، فلسفه های مادی و پوچ گرا و شکاک، را باید از دایره حکمت خارج دانست و حتی فلسفه های نظری را جزئی از حکمت تلقی نمود. حکمت بدون توحید، معنویت و اخلاق بی معناست و تفکر نظری بدون اینکه منتهی به معنویت و اخلاق شود دانشی است ناقص و ابتر. علامه طباطبایی ره در بیان معنای حکمت ذیل آیه یاد شده در بالا می فرمایند:
«حكمت عبارت است از قضاياى حقه اى كه مطابق با واقع باشد، يعنى به نحوى مشتمل بر سعادت بشر باشد، مثلا معارف حقه الهيه در باره مبدأ و معاد باشد، و يا اگر مشتمل بر معارفى از حقايق عالم طبيعى است معارفى باشد كه باز با سعادت انسان سروكار داشته باشد، مانند حقائق فطرى كه اساس تشريعات دينى را تشكيل مىدهد... حكمت به خودى خود منشا خير بسيار است، هر كس آن را داشته باشد خيرى بسيار دارد، و اين" خير بسيار" از اين جهت نيست كه حكمت منسوب به خدا است، و خدا آن را عطا كرده، چون صرف انتساب آن به خدا باعث خير كثير نمى شود، هم چنان كه خدا مال را مى دهد ولى دادن خدا باعث نمى شود كه مال، همه جا مايه سعادت باشد، چون به قارون هم مال داد...»(ترجمه المیزان ج2 ص607)